دوست جونای نفس اومده بودن خونمون!
ناناز مامانی سلام.خوفی دارو ندارم؟دیروز خاله مریم وخاله افسانه گفتن که فردا میخواییم بییام خونتون.منم گفتم خونه خودتونه قدمتون روی چشم خاله جونا.بفرمایید.چون بابایی زود میاد بهشون گفتیم که زودتر بیان تا بیشتر پیش هم باشیم.ساعت 2 بود که خاله افسانه و ویونا جون دوست شما اومدن.یکم بعدشم خاله مریم و ثنا خوشگله هم اومدن.شمام دوستاتو دیده بودی و کلی خوشت اومده بود ازشون. الهی فدای هر3 تاتون بشم من که با اون چشای نازتون همدیگه رو برانداز میکردید! یکمی خوابیدید کنار همدیگه یکمی بازی کردید و...ماهم تا میتونستیم و نا داشتیم حرف زدیم با خاله ها!ای غیبت کردیمممممم! خلاصه روز خیلی خوبی بود و خیلی به ما خوش گذشت.ایشالله که به خاله ها و دوست جونیاتم خوش گذ...
نویسنده :
mokhtari
23:25