نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

نفس زندگیمون

دلتنگیای این روزای من!

سلام دختر ماهم.خوبی عشقم؟!این سری میخوام یه کوچولو برات درد و دل کنم و از دلتگیای این روزام بگم. میدونم که توهم مثل من ناراحت و دلتنگی از رفتن بابایی. قراره بابایی بره دوره اموزش سربازیشو بگذرونه و یه 45 روزی ازمون دوره.خیلی سخته براش ولی چاره دیگه ای نداره...بخاطر درساش تا الان نتونسته بره و الان وقتش رسیده.هرچند زیاد نیست ولی برا هرسه تاییمونم خیلی سخته دوری.اخه تو این 7 ماهو خورده ای که تو اومدی بجز چند روز اول بدنیا اومدن تو  که اونم بابایی تندتند می اومد بهمون سر میزد اصلا از هم جدا نشدیم....قبل اومدن تو هم من خیلی حواسم بود و سعی میکردم بابایی رو تنها نذارم و اکثرا باهم اینور و اونور میرفتیم... .این روزا دلم خیلی گرفته.... سعی میک...
12 مرداد 1393

7 ماهگیت هم تموم شد!

سلاممممممممممممممم!اول از همه بازم معذرت خواهی میکنم از نفس گلی مامان بخاطر اینکه دیر اومدم وبلاگ دخملیمو اپ کنم.اخه این روزا سرم حسابی شلوغه.7 ماهگی دختر بلام تموم شد و عشق طلام وارد 8 ماهگی شد. این روزای گرم تابستون کنار شیطنتای نفس جونم حسابی شیرین شده و من از خدا میخوم که ای کاش این روزا زود نگذره! ولی میدونم که شدنی نیست و باید تا میتونم ازت فیلم و عکس بگیرم عزیز دلم. و تا دلت بخواد هم اینکارو میکنم.اخه مامانی عاشق عکس گرفتن و شکار لحظه هاست تازشم!و اما برات بگم از شیرین کاریای این روزات!گردالوی مامان عاشق دست دسی کردنی  و تا میگیم بهت نفس دست دسی کن مامان....تو شروع میکنی به دست زدن اونم با یه شور خاصی که همه رو میخ...
31 تير 1393

از همه جا...

سلام به نفس جونم و دوستای خوب نی نی سایتیم که لطف میکنن به وبلاگ دخملیم سر میزنن ونظر میدن.هرچند نمیتونم زودزود بیام اینجا و از شیطنتا و بازیگوشیای نفسی براتون بنویسم عوضش تا دلتون بخواد از لحظه به لحظه این روزا عکس و فیلم میگیرم تازشم! اومدم بازم با یه عالمه عکس که اصلا نیازی نمیبینم چیزی بنویسم!اخه عکسایی ازت شکار کردم که خیلی باحاله...میگی نه نگا کن! نفس و ببعی!                                                ...
23 تير 1393

غذا خور شدی تپلی مامان!

سلام خانم طلا.امروز میخوام برات از اتفاقای جدیدی که بعد 6ماهگیت می افته بگم.بعد 6ماهه شدنت خانم دکترت اجازه دادن که شما هم غذا بخوری... اوین بار برات فرنی درست کردم  البته طبق برنامه غذایی که دکی جونت بهت داده بود! ببین دیگه به چه روزی مونده مامانت که خود یه پا اشپزباشیه الان برنامه بدست داره برات فرنی درست میکنه. اخه غذاهای شما اولاش باید خیلی با دقت و با غلظت مناسب درست بشه گلم.امیدواربودم که اخرسر که بعد کلی دنگ و فنگ برات فرنی رو درست کردم خوشت بیاد و با اشتها بخوری خانم جغله که اونم زهی خیال باطل!!! نمیدونم چرا اونجور که باید میخوردی نخوردی! اخه خیلی خوش اشتهایی تو شیر خوردن و من فکر میکردم غذارو هم با اشتها میخوری.ولی انگاری اشتبا...
25 خرداد 1393

دومین مروارید هم دراومد!

دختر زرنگ مامانی سلام به روی ماهت.بازم دست به افتخار دومین مروارید نفس طلاجونم!ای ول به دخترم! روز جمعه که از ارومیه برگشتیم شبش داشتیم با هم بازی میکردیم.یهویی بابا گفت انگاری اونیکی دندون نفسم داره درمیاد...ولی من اولش باور نکردم و گفتم بابا حالا بچم اولی رو کامل دربیاره نوبت دومی هم میشه...بابات چون یه چیز سفید دیده بود اصرار کرد که من نگا کنم و من دیدم بلهههههههههههههههه!دندون سمت راستی هم داه درمیاد! وایییییییییییی مامان فدای مرواریدای ریزو جوجولیت بشه نفسم.ایشالله همیشه سالم باشی دخترماهم!  عکس جفت دندونات که قیافه جیگر تورو خوردنی تر کرده! ...
25 خرداد 1393

6ماهگیت مبارک!

دختر گل من 6 ماهشو تموم کرد!! تو این 6 ماهی که مثل برق و باد گذشت همه چی تو زندگیمون رنگ و بوی تازه ای به خودش گرفته...دنیا برامون قشنگتر شده...لحظه ها معنی دار شده...یه حس غیر قابل وصف بهم دست داده...حسی که نمیتونم بگم چه شکلیه...فقط میدونم که خیلی شیرینه و خدا فقط به بنده هایی که دوسشون داره میده این حسو...هرچند من بنده خوب خدا نیستم ولی اون همیشه منو شرمنده خودش میکنه و این بار هم نعمت مادر شدن رو بهم داد و منو شرمنده خودش کرد.ممنونم ازت خداجونم.....اینکه ادم یه فرشته از وجود خودش داشته باشه و لقب مادر بودن رو بهش بدن این یعنی اوج خوشبختی یه زن!خدایا به همه اونایی که ارزوی این حس شیرین رو دارن نصیب کن.6 ماهی که گذشت پر از خاطرات ریزو...
24 خرداد 1393

اش دندونی

سلام نازگل من.دندون طلا دندون تازه مبارک! ازونجایی که رسمه بعد اینکه نی نی کوشولوها اولین دندونشونو درمیارن براشون اش دندونی میپزن ماهم این رسم دیرینه رو به جا اوردیم و 2 روز بعد دندون دراوردن شما پاشدیم رفتیم ارومیه خونه حاجی مامان اینا تا برات اش دندونی بپزه حاجی مامان.دست گلش درد نکنه.خیلی هم خومزه شده بودااااا! کادویجشن دندونیت رو هم هم حاجی بابا اینا بهت پول دادن.ددی اینا هم برات عروسک و بالشت خوشگل خریده بودن.بابایی برات لگو خانه سازی خرید.مامانی هم برات پاپوش تابستونی خوشجل خرید!تازشم قراره برات لباس هم بخرم به زودی!                   &...
23 خرداد 1393

نفس در حال مطالعه!

سلام بر نفس خانوم کتابخون! الهی جیگرتو بخورم با این کتاب به دست گرفتنت شیطوووووووووووووووووون!اون روز که رفته بودیم لاله پارک خرید چندتا برات کتاب قصه و کتاب شعر گرفتم تا برات بخونم.حالا جالب اینجاست که وقتی میخوام براتبخونمشون از دستم میگیری و نمیذاری من بخونم!ولی امروز تو اشپزخونه سرگرم ناهار بودم که یهو دیدم در حال تلاش هستی تا کتاب قصه هاتو برداری.بعد چند دقیقه که دوباره نگات کردم تا ببینم چیکار داری میکنی  که این صحنه جالبو دیدم و از خنده روده بر شدممممممممممم!خخخخخخخخخخخ  الهی دورتتتتتتتتت بگرده مامان...ایشالله که همیشه تا اخر عمرت اینجور به کتاب و کتاب وندن علاقمند بمونی جوجه طلام!اینم شکار لحظه ها اثر مامان زینب هنرمندت! ...
20 خرداد 1393