شیطنت های این روزها...
سلام وروجک من. دیگه حسابی بزرگ و شیطون شدیا دختر گلم.انگار همین دیروز بود از بیمارستان اومدیم...الان تو داری عروسکاتو ازین دستت میدی به اون یکی دستت!باهاشون بازی میکنی حرف میزنی دعواشون میکنی پرتشون میکنی و بعضی وقتام بغلشون میکنی و میذاری تو دهنت ومن میخوام که فکر کنم داری بوسشون میکنی طلام.تو روروئکت میشینیی و بادکمه هاش ور میری و واسه خودت دکمه هاشو میزنی و موزیکشوو گوش میدی بلا!!!و من هر روز یه شیرین کاری از تو میبینم وبهترین روزای عمرمو زیر سایه شیطنتای تو میگذرونم وهمه غم وغصه هامو فراموش میکنم...وقتی از پیشت میرم با صدای بلند منو صدا میکنی و یه چیزای گنگ ونامفهوم میگی که نمیشه نوشت ولی بیشتراغوووو اغوووو میکنی و باصدای بلند جیغ میزنی!وقتی میبرمت جلوی ایینه تا خودتو میبینی خوشحال میشی و یک ذوقی میکنی که بیا و ببین!ل !الهی مامان دورت بگرده نفس.دیگه بگم از شیطنتات که دالی بازی رو خیلی دوست داری.بابایی یادت داده رو پاهاش میشینی و هامانی هامانی میکنی و خودتو عقب جلو میدی!مامانی یادت داده دالی بازی میکنی باهاش و سرتو میاری جلو ودانگ دانگ دانگ میکنی و میکوبی به کله مامانی!خخخخخخخخخ بادهنت بووووووووووو میکنی و صدا درمیاری.خلاصه اینکه کلی شیرین کاری میکنی و من وبابایی وقتی با این شیطنتا میبینیمت میفهمیم که با وجود فرشته نازمون دنیا خیلی قشنگتر از قبله برامون.خدارو هزار مرتبه شکر.چندتا عکسم ازت شکار کردم تو این لحظه های قشنگ که میذارم اینجا برات تا نگی مامانم فراموش کرده ازم عکس بذاره تازشم!