قرار با دوست جونا و خاله های نفس تو دلستان!
سلام به عسل ترین دختر دنیا.خوبی فندق مامان؟امروز با خاله جونیا قرا گذاشته بودیم بریم ناهارو بیرون بخوریم و دور هم باشیم و شما فسقلا هم همدیگه رو ببینید.اخه خیلی وقت بود از اولین و اخرین دیدارتون که اونم خونه ما بودمی گذشت و حتما الان دلتنگ هم شدید....مگه نه؟!!!قرارمن ظهر را ناهار بود ساعت 1 فست فود دلستان.مادرو دختر اماده شدیم و رفتیم .قرار بود خاله افسانه و دوستت ویونا رو هم از خونشون ورداریم و باهم بریم.رسیدیم و دیدیم خاله مریم و خاله سایه با ثنا جون و اقا رسای گل اومدن.البته اولین بار بود که من وشما خاله سایه و پسملیشو که خیلی هم ماه بودن میدیدیم خانم طلای من.ثنا جونم فداش بشم بیحال بود یکمی اخه سرما خورده بود و خاله مریم برده بودتش دکی...خاله الهام با نورا کوشولوی توی شکمشم رسیدن.خوش و بش کردیم همگی و هرکدوممون با یه نی نی سرگرم بودیم!شایان ذکر میباشد که همه پرسنل و گارسونای اونجا و مشتریا مارو نگا میکردن که هرکدوممون با یه بچه تو بغل اومده بویم رستوران غذا بخوریم تازشم!خخخخخخ ولی خبر نداشتن که قرار داریم تازشم!هرازچندگاهی یکی تون بیتابی میکرد و ما مامانا ساکتتون میکردیم تا ازونجا بیرونمون نکنن!این وسط فقط خاله الهام بود که راحت نشسته بود و مارو نگا میکرد و میخندید!اکشالی نداره خاله الهام بذارنورا شیطونه بیاد اونوقت حالتو میپرسیم...عیبی نداره بخندددددددد!میخواستیم عکس دسته جمی هم بگیریم ازتون که اونم با خرابکاریایی که تو و ویونا جون با پاره کردن منوی غذا و ریختنش تو کف رستوران کردید دیگه مام غذامون تموم شده بود و زودی پاشدیم و باروبندیلمونو جمع کردیم و اومدیم بیرون رستوران اونجا با هزاربدبختی یه عکس از تو و ثناجونم چون تو کریرتون بودید و راحتتر میشد ازتون عکس انداخت گرفتیم و خداحافظی کردیم با همدیگه و اوردیم باهم ویوناجون و مامانشو گذاشتیم خونشون و اومدیم خونمون.خلاصه اینکه خیلی روز خوبی بود و خیلی بهمون خوش گذشت!عکستونم چون تو گوشیم بود الان نشد که بذارم ولی قول میدم تو اولین فرصت بذارم.بوس.اومدم عکساتونو بذارم خانوم خوشگلا.هرچند عجله ای شد و نشد از ویونا جون و رسا جونم بگیریم اخه شما فسقلا تو کریر بودید و زود گرفتیم...